با توجه به اقدام اخیر دولت سوئیس در منع استفاده از مناره در مساجد مسلمانان در این مقاله به بررسی تاریخچه ورود مناره به معماری مسلمانان نظری خواهیم انداخت و علل استفاده از این نماد را در معماری مسلمانان مورد کنکاش قرار خواهیم داد

آنچه مسلم است این نماد در دوران حیات رسول اکرم وجود نداشته است و همچنین در زمان ائمه معصومین نیز به ندرت از استفاده از این نماد که مکانی مخصوص موذن است صحبت شده است و حتی در مواردی ساخت آن نهی شده است و گفتن اذان بر آن مکروه اعلام شده است

علامه مجلسى‏قدس سره درباره مناره مى‏فرمايد: «المنار جمع منارة و هى العلامة و المراد هيهنا ما يهتدى به‏» . «منار جمع مناره و آن نشانه و علامت است و مراد در اينجا (احاديث) آن چيزى است كه به وسيله آن راهنمايى حاصل شود» . بنابراين معلوم شد كه از قديم‏الايام، مردم مناره را براى راهنمايى مسافران و سالكان راه و كلا به معنى نشانه و علامت راه به كار مى‏برده‏اند، و در احاديث در بيشتر موارد منظور از «مناره‏» اهل بيت عليهم السلام و در بعضى موارد «قرآن كريم‏» مى‏باشد . حال اين بحث مطرح است كه از چه تاريخى و به چه علتى «مناره‏» همنشين مسجد گشته است .

لازم به ذکر است این مقاله به قلم علی نجفی میباشد و قضاوت پس از مطالعه برعهده خوانندگان خواهد بود

بشر براى بيان مفاهيم مجرد و امور معنوى و مذهبى از هنرهاى مختلف و از رموز و اشارات و سمبلهاى گوناگون استعانت جسته و از اين طرز بيان سمبليك، به شدت و قدرت فراوان بهره‏مند گرديده است . بى‏گمان اعتقادات مذهبى در بسيارى از مظاهر زندگى مادى و معنوى بشر متظاهر مى‏شوند . همين كه انسان مشغول ساخت چيزى مى‏شود، افكار و عقايد او در شكل‏دهى به مصنوع دخالت داده مى‏شوند، امروزه روانشناسان براى پى بردن به افكار و عقايد انسانها در اعصار گذشته از راه مصنوعات او همانند كتيبه‏ها و نقاشى‏ها و ... به مطالعه و بررسى مى‏پردازند .

در اين مقاله، علت وجودى مناره مساجد مورد بررسى قرار گرفته است . همان مناره‏اى كه بى‏شك يكى از نمودهاى بى‏بديل و زيباى هنر معمارى مسلمانان به شمار مى‏آيد . اگر خوانندگان ارجمند و اهل مطالعه و قلم در اين زمينه كه بحثى نو و ابتكارى است، نقد و نظر و پژوهش بيشترى ارسال كنند، مجله از آن استقبال مى‏كند . مى‏گويند علت‏بناى مناره در مساجد، گفتن اذان در مكان مرتفع است! اگر اين حرف درست‏باشد، يك مناره براى رفع اين نياز كفايت مى‏كرد، پس چرا از قديم معماران، مساجد را جفت مناره‏اى ساخته‏اند؟ آيا گذشتگان اعتقاد داشتند بايد دو نفر همزمان يكى به طرف شرق و يكى به طرف غرب اذان بگويد؟!

بعضى‏ها مى‏گويند مساجد جفت مناره‏اى از مشخصات معمارى ايرانى است! لابد اين آقايان مساجد جنوب و جنوب شرقى ايران را نديده‏اند، به نظر مى‏رسد مناره داراى علل ديگرى غير از علل نام برده باشد . براى ريشه‏يابى درست مطلب، چاره‏اى جز مراجعه به تاريخ و موارد استعمال آن نداريم .

تاريخچه مناره
از ديرباز مناره را براى راهنمائى و هدايت مسافران در بيابانها و يا در اول شهرها مى‏ساختند و گاهى هم براى حد فاصل دو چيز به عنوان مرز از آن استفاده مى‏كردند . گويند اولين كسى كه در راهها مناره ساخت، «ابرهة‏» [تبع] بن الحرث الرائش، يكى از پادشاهان يمن بود . او در جنگهاى خود در راهها اين نشان را برپا مى‏كرد تا در بازگشت، به كمك آنها راه خود را پيدا كند (1) .

اين روش راه‏يابى تا سده‏هاى اخير تنها روش شناخته شده در راهنمائى و هدايت مسافران به مقصد بود . مى‏گويند به فرمان نادرشاه براى راهنمايى كاروانيان و اردوهاى جنگى در صحراهاى بى‏آب و علف و كويرها با سنگ و آجر و گچ مناره‏هايى ساخته شد كه هنوز در ريگزارهاى ميان كرمان و بلوچستان باقى است (2) .

به هر حال، اين فكر; كه به وسيله مناره مسافران دريايى و زمينى به مقصد راهنمائى شوند، از قديم تا عصر صنعت در ميان مردم باقى بود و مناره‏هايى كه از گذشته‏ها بر كنار درياها و راهها تا به امروز باقى مانده‏اند، مانند «مناره اسكندريه‏» (3) و «نادرى‏» شاهدى بر همين مدعا است .

معانى لغوى و موارد استعمالى مناره
موارد استعمال اين كلمه هم همين معنا را مى‏رساند . در «غياث‏اللغة‏» گفته است: «مناره نشانى كه در راه از سنگ و خشت‏برپا كنند و در اصل لغت‏به معنى چراغ پايه باشد، ظاهرا وجه تسميه آن باشد كه سابق براى راه يافتن مسافران چراغى بر مناره مى‏افروختند و مجازا جاى بلند، اذان گفتن‏» (4) . و «مجمع‏البحرين‏» (6) گفته‏اند: «المنار و المنارة: علم‏الطريق‏» .

در «منتهى الارب‏» و «مهذب الاسماء» و «اقرب‏الموارد» نيز آمده است: «نشانى كه در راه قرار دهند» (7) . فرهنگ نظام مى‏گويد: «منار - مناره: جاى نور، برج مانندى كه در مسجد سازند و مؤذن بر بالاى آن اذان مى‏گويد، نيز ستون يا برج مانندى كه براى نشان راه و سرحد سازند» . سپس مى‏افزايد: «اين معناى مجاز از اول است چه; منار مسجد و جزء آن در اول، براى گذاشتن چراغ بوده‏» (8) .

موارد استعمال مناره در نهج‏البلاغه و احاديث
هرچند ماده اصلى «مناره‏» (نور) در قرآن آمده، ولى خود كلمه «مناره‏» در قرآن نيامده است . ولى در نهج‏البلاغه و احاديث اسلامى بارها تكرار شده است . اين كلمه در نهج‏البلاغه 14 بار تكرار شده كه در اينجا براى اطلاع بيشتر از معنا و مورد استعمال آن، به فرازهايى از خطبه‏هايى كه اين كلمه در آنها آمده، استناد مى‏كنيم: (9)

خطبه 89/2 «قد درست منارالهدى‏» ، «نشانه‏هاى هدايت، كهنه و ويران شده بود» . خطبه 91/80 «و اقام المنار للسكاكين على جواد طرقها» . «و نشانه‏ها براى آنان كه بخواهند از جاده‏هاى وسيع آن عبور كنند، تعيين كرد» . خطبه 144/7 «اين‏الابصار اللامحة الى منار التقوى‏» «كجايند چشم‏هاى دوخته شده بر نشانه‏هاى پرهيزگارى‏» . خطبه 151/12 «و تثلم منار الدين‏» «نشانه‏هاى دين را خراب مى‏كنند» . خطبه 196/1 «بعثه حين لا علم قائم و لا منار ساطع‏» ; «خداوند هنگامى پيامبر صلى الله عليه و آله را مبعوث فرمود كه نه نشانه‏اى از دين الهى برپا و نه چراغ هدايتى روشن بود» .

نامه 31/82 «و اخذت بابصارهم عن منار الهدى‏» ; «ديدگانشان را از چراغ هدايت‏بپوشانند» . خطبه 91/46 «و نصب لهم منارا واضحة على اعلام توحيده‏» ; «و براى آنها نشانه‏هاى روشن قرار داد تا به توحيد او بال گشايند» . عن عمار بن ياسر قال: بينا انا عند رسول الله صلى الله عليه و آله اذ قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ان الشيعة الخاصة الخالصة منا اهل البيت . فقال عمر يا رسول الله: عرفناهم حتى نعرفهم . فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: ما قلت لكم الا و انا اريد ان اخبركم . ثم قال: انا الدليل على الله عزوجل و على نصر الدين و «مناره‏» اهل البيت و هم المصابيح الذين يستضاء بهم . .» (10) .

«عمار ياسر مى‏گويد: هنگامى كه ما نزد سول خدا - ص - بوديم فرمود: همانا شيعه خاص و خالص از ما اهل بيت است . عمر گفت: يا رسول الله آنها را (شيعه خاص و خالص) را به ما بشناسان تا آنها را بشناسيم، رسول خدا - ص - فرمود: هيچ مطلبى را براى شما نمى‏گويم مگر اين كه قصد دارم شما را از آن باخبر سازم، سپس فرمود: من راهنماى مردم به سوى خداى عزوجل و يارى دينم، و نشانه‏هاى آن (دين) اهل بيت هستند، اينان چراغهايى هستند كه خداوند به وسيله آنها همه‏جا را نورانى مى‏سازد» .

علامه مجلسى‏قدس سره درباره مناره مى‏فرمايد: «المنار جمع منارة و هى العلامة و المراد هيهنا ما يهتدى به‏» (11) . «منار جمع مناره و آن نشانه و علامت است و مراد در اينجا (احاديث) آن چيزى است كه به وسيله آن راهنمايى حاصل شود» . بنابراين معلوم شد كه از قديم‏الايام، مردم مناره را براى راهنمايى مسافران و سالكان راه و كلا به معنى نشانه و علامت راه به كار مى‏برده‏اند، و در احاديث در بيشتر موارد منظور از «مناره‏» اهل بيت عليهم السلام و در بعضى موارد «قرآن كريم‏» مى‏باشد (12) . حال اين بحث مطرح است كه از چه تاريخى و به چه علتى «مناره‏» همنشين مسجد گشته است .

تاريخ الحاق مناره به مسجد
بعضى در اين مورد گفته‏اند: «مبتكر منار (يا گلدسته) در مساجد اسلامى «قتيبة بن مسلم‏» ، فرمانفرماى خراسان و عراق عجم از طرف «وليد بن عبدالملك‏» است، تا آن موقع مساجد گلدسته نداشت و مؤذن، يا در صحن مسجد و يا در بام مسجد مى‏ايستاد و اذان مى‏گفت . «قتيبة بن مسلم‏» اولين مرتبه در سال 86ه ق در خراسان در مسجد، منار ساخت تا مؤذن بر بالاى منار اذان بگويد و صدايش به گوش تمام مردم شهر برسد» (13) .

اما آنچه از شواهد تاريخى و روائى به دست مى‏آيد، خلاف اين معنا است . سمهودى و بلاذرى معتقدند اولين مناره در سال 44 يا 45 توسط «زياد بن ابيه‏» براى مسجد جامع بصره ساخته شد (14) . عده‏اى ديگر پا را از اين فراتر نهاده گفته‏اند: در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله مناره وجود داشته است و بلال در آن اذان مى‏گفته است . سمهودى مى‏گويد: «در خانه عبدالله بن عمر كه در جانب قبله مسجد رسول اكرم صلى الله عليه و آله قرار داشت، اسطوانه‏اى (ستونى) وجود داشت كه بلال بر آن اذان مى‏گفت‏» (15) .

محمد بن يعقوب كلينى و شيخ طوسى از ابا عبدالله جعفربن محمد عليه السلام نقل مى‏كنند «طول ديوار مسجد رسول خدا به اندازه قامت انسان بود هرگاه وقت نماز داخل مى‏شد، رسول خدا به بلال مى‏فرمود: اى بلال بالاى ديوار برو و با صداى بلند اذان بگو ...» (16) . باز «شيخ طوسى‏» نقل مى‏كند ابا الحسن موسى بن جعفر عليه السلام كه از «استحباب اذان بر مناره سؤال شد، جواب داد: همانا براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر روى زمين اذان مى‏گفتند و در آن زمان مناره‏اى نبود» (17) .

همچنين مجلسى نقل مى‏كند: «مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله مناره نداشت و بلال بر زمين اذان مى‏گفت ...» (18) . ابن هشام هم از افراد قبيله «بنى‏نجار» نقل مى‏كند كه خانه ما جزء بلندترين خانه‏هاى اطراف مسجدى بود كه بلال هر صبح براى اذان به بالاى آن اذان مى‏گفت (19) .

بنابر نقل سمهودى تاريخ بناى مناره مساجد درست‏به زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله برمى‏گردد نه زمان بنى‏اميه اما همانطور كه ملاحظه نموديد، بنا به نقل محمد بن يعقوب كلينى و شيخ طوسى در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله مناره‏اى وجود نداشته است . در سنديت و اعتبار روايت كلينى و طوسى هيچ جاى شك و شبهه‏اى نيست پس تقدم با قول اين دو است . بنابر اين در زمان رسول گرامى اسلام مناره‏اى وجود نداشته است . اما در زمان خلفاى سه‏گانه (ابوبكر، عمر و عثمان) هيچ دليلى نشانگر اين باشد كه مساجد در زمان آنها مناره داشته‏اند، وجود ندارد (20) .

اما شواهدى در دست است كه ثابت مى‏كند مساجد در زمان على عليه السلام داراى مناره بوده‏اند از جمله: «محمد بن بابويه‏» و همچنين «شيخ طوسى‏» نقل مى‏كنند: «روزى عبور على عليه السلام بر مناره بلندى افتاد، آن حضرت امر به تخريب آن مناره كرد، بعد فرمود: هيچ‏گاه مناره را بيشتر از سطح مسجد بالا نبريد» (21) . همچنين مرحوم مجلسى از اباعبدالله الحسين عليه السلام نقل كرده: «ما در مسجد نشسته بوديم كه مؤذن به بالاى مناره رفت و همين كه صداى «الله اكبر، الله اكبر» بلند شد، اميرالمؤمنين على عليه السلام شروع به گريه كرد و ما هم از گريه او گريه كرديم ...» (22) .

بنابراين قبل از تاريخ 44 هجرى يعنى زمان خلافت على عليه السلام (حدود سال 35 - 41) مساجد داراى مناره بوده‏اند . پس نمى‏توان «قتيبة بن مسلم‏» و يا «زياد بن ابيه‏» را مبتكر مناره دانست .

پى‏نوشت قسمت اول :

1) طريحى، مجمع‏البحرين، ج‏3، ماده نور، تحقيق سيد احمد حسينى، چاپ اول، 1376، ناظم‏الاطباء و اقرب‏الموارد، به نقل از دهخدا، لغت‏نامه، ماده «منار» ، چاپ دانشگاه تهران، 1373ه ش .

2) دهخدا، لغت‏نامه، ماده «منار» .

3) مناره اسكندريه يكى از عجائب هفتگانه دنيا است كه تاريخ ساخت آن به قبل از ميلاد مسيح برمى‏گردد، محمد حسين (متخلص به برهان خلف تبريزى)، برهان قاطع، دهخدا، لغت‏نامه، ذيل ماده‏مناره .

4) محمد غياث الدين بن جلال الدين بن شرف الدين، غياث اللغة، فصل ميم مع نون، ذيل ماده مناره .

5) ابن منظور، لسان‏العرب، ذيل ماده «نور» .

6) طريحى، مجمع‏البحرين، ج‏3، ذيل ماده «نور» .

7) به نقل از لغت‏نامه دهخدا، ذيل ماده «منار» .

8) داعى‏الاسلام، فرهنگ نظام، ج‏5، ص 225، ماده منار - مناره .

9) در اين بخش از نهج‏البلاغه، ترجمه مرحوم استاد محمد دشتى استفاده شده است .

10) كلينى، روضة‏الكافى، دارالكتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1362، تهران . اصول كافى، ج‏8، ص 333باب 8، حديث 518 .

11) بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج‏57، ص 149، باب 1، ح 90 .

12) در حديثى پيامبر به على فرمود: «لكل قوم هاد ثم قال انك منارة الانام و رواية‏الهدى و اميرالقرى ... (بحار، ج‏23، ص‏2) در حديثى ديگر پيامبر فرمود: «لعن الله من غير منار الارض اى اعلامها» (ابن منظور، لسان‏العرب، ماده «نور») . ان للاسلام صوى و منارا يعنى اسلام را نشانه‏ها و راههاست كه بدانها شناخته گردد (اقرب‏الموارد، ماده «نور») .

13) امام حسين و ايران، كورت فريشلر، ترجمه ذبيح‏الله منصورى، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ هفتم 1369ش، ص 547 .

14) نورالدين على بن احمد سمهودى، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفى، مطبعة السعادة بمصر، چاپ اول، 1373، تحقيق عبدالحميد، ج‏2، ص 530 - بلاذرى، فتوح‏البلدان، دارالكتب العلمية، بيروت، لبنان، 1398ه ق، ص 343 .

15) نورالدين على بن احمد سمهودى، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفى، ج‏2، مطبعة‏السعادة بمصر، چاپ اول 1373ه تحقيق و تحشيه محمد محيى الدين عبدالحميد، ص 530 .

16) فروع كافى، دارالكتب الاسلامية، چاپ 1350ش، ج‏2، ص 12، باب 18، ص 307، ح 31، - تهذيب‏الاحكام، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم 1378، مكتبة‏الصدوق، چاپ اول 1376ش . ج‏2، ص 63، ح 206 .

17) تهذيب‏الاحكام، مكتبة‏الصدوق، چاپ اول، تهران 1376ش . ، ج‏2، ص 307 .

18) بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، تهران، ج‏16، ص 111، باب 6، ح 41 .

19) ابى محمد عبدالملك بن هشام معافرى، السيرة‏النبوية، ج‏2، مكتبة‏الكليات الازهرية بمصر، طبع جديد، به تصحيح و تعليقه طه عبدالرؤوف سعد، ص 112 .

20) نورالدين على بن احمد سمهودى، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفى، ج‏2، ص مطبعة‏السعادة بمصر، چاپ اول 1373، به تحقيق عبدالحميد، ص 530 .

21) صدوق، محمد بن على بن بابويه، من لا يحضره‏الفقيه، مكتبة‏الصدوق، تهران، ج‏1، ص 239 ح 722، تهذيب‏الاحكام، مكتبة‏الصدوق، تهران، 1376، ج‏3، ص 282، باب 13، ح 710 . «ان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها ثم قال لا ترفع المنارة الا مع سطح‏المسجد» .

22) بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، تهران، ج‏84، ص 131، باب 13، ح 24


قسمت دوم :

مسلمین مناره را از چه قومی اقتباس نموده اند؟
«کورت فریشلر» می نویسد:

«قتیبة بن مسلم بن مسلم (که به گمان ایشان مبتکر مناره در مساجد است) در زمان خلافت ولید بن عبدالملک ساختن مناره در مساجد را از چینی ها آموخت ... چینی ها در شهرهای خود مناره های بلند می ساختند و همواره دیدبانی بالای منار، شهر را از نظر می گذراند تا در هر لحظه که حریقی به وجود می آمد، زود جلوی حریق را بگیرند» .

بعد ایشان ضمن رد این قول چنین آورده اند: «قبل از این که هجرت (که مبدا تاریخ مسلمین است) صورت بگیرد، در «قسطنطنیه » که امروز موسوم به «استانبول » است، عماراتی وجود داشت که برای تزیین در آنها منارهای کوچک (یا گلدسته) می ساختند» . بعد در تایید نظر خود می آورند: «چون مسلمانها با رومیها یعنی روم صغیر که پایتخت آن «قسطنطنیه » بود، پیش از چینی ها تماس داشتند، (پس) می توان گفت که ساختن منار با گلدسته را از روم صغیر فرا گرفتند» (1) .

استاد و محقق بزرگوار آقای غفاری در این خصوص چنین اظهار نظر نموده اند: «منارات از علایم معابد مجوس و یا آتش پرستان می باشد که مسلمین بعد از فتح بلاد عجم (ایران) آنها را برای معابد خود اول بار در «کوفه » به کار بردند» (2) . در جای دیگر نگاشته اند: «مسلمانان بعد از فتح بلاد عجم مناره را به تقلید و تبعیت از معابد و آتش کده هایی که دارای مناره بودند، در مساجد ساختند» (3) . مجله مسجد به نقل از یکی از مستشرقین در این مورد نگاشته است: «ماذنه هایی که در ایران و هند است، از روی شکل برجهایی ساخته شد که برای دیدبانها و نگهبانان در هر شهری می ساخته اند» (4) . بعضی دیگر درباره مناره نظری دیگر دارند که در جای خود به بررسی آن خواهیم پرداخت .

خوانندگان گرامی اگر مقاله را تا به این مبحث به دقت از نظر گذرانده باشند، بی تردید متوجه نادرستی تمام نظرات خواهند بود، چه این که مناره قبل از ظهور اسلام هم در سرزمین های اسلامی و بلکه در دل عربستان یعنی مکه معظمه و یمن موجود بوده است . گذشته از این ابتکار مناره را (به طور کلی فارغ از این که در مساجد و یا بنای خاصی به کار رود) به یمنی ها نسبت داده اند . اما این که «کورت » می گوید: «مسلمانان ساختن مناره یا گلدسته را از روم صغیر فرا گرفتند» ، به نظر می رسد ایشان دچار اشتباه بزرگی شده باشند .

آنچه ایشان از آن به عنوان مناره یاد می کند، نه مناره، بلکه اسم دقیق آن را باید گلدسته (به تعبیر ما ایرانیان) یاد کرد و بین مناره و گلدسته فرق بسیار وجود دارد به همین خاطر ایشان همواره اصرار دارند که از مناره به گلدسته تعبیر بیاورند چه این که متوجه شده اند که مناره غیر از گلدسته است . ما در مکالمات روزمره خود بسیاری از کلمات را که در معنی تفاوت دارند، به خاطر قرابت و نزدیکی که بین معنی آنها احساس می شود، غالبا مترادف به کار می بریم مانند «فقیر» و «مسکین » اما گاه به جاهای حساسی می رسیم که اگر آنها را باز مترادف به کار ببریم، بی تردید دچار اشتباهات جبران ناپذیر بزرگی خواهیم شد .

ما هرچند در بسیاری از جاها مناره و گلدسته را مترادف هم به کار می بریم، ولی باید بدانیم این دو، دو شکل و هیئت جدا از هم دارند اما به مناسبت این که هر دو معمولا در معابد و مقابر مقدسه به کار می روند آنها را مترادف می آورند، ولی گلدسته بنای عمودی و نسبتا کوچکی است که در کشورهای اسلامی معمولا سر آن را گرد و بیضوی می سازند ولی در کشورهای مسیحی سر آن را تیز و مانند یک مخروط می سازند .

اما این که استاد غفاری می گویند: مناره را از معابد مجوس گرفته اند، هیچ وجه تاریخی برای آن نمی توان تصور کرد چه این که مناره در طول تاریخ برای راهنمایی و ارائه طریق به کار برده می شده است، نه برای معابد گمان می رود آنچه باعث شده ایشان دچار این اشتباه بشوند، ظاهر کلمه «مناره » است تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، آتش کده ها مناره نداشته اند .

آیا ساختن مناره برای مسجد ممنوع است؟
استاد غفاری در تعالیق خود بر تهذیب الاحکام نوشته اند: «در اخبار از ساختن مناره برای مساجد منع شده است » (5) . بعد ایشان برای اثبات مدعای خود به دو حدیث تمسک جسته اند . تا جایی که این نگارنده اطلاع دارد، هیچ یک از علما چنین ادعایی را نکرده، بلکه بعضی از فقها اذان گفتن در مناره مرتفع را مکروه دانسته اند و در مقابل، بعضی دیگر اذان گفتن در مناره مرتفع را نه مکروه، بلکه مستحب دانسته اند . و تنها ساختن مناره مرتفع را مکروه دانسته اند:

صاحب جواهر در این خصوص چنین نگاشته اند: «سزاوار است که مؤذن ایستاده در مکان مرتفع قرار گیرد چه این که عده ای از علما به این مطلب تصریح کرده اند و بلکه در «تذکرة » و «نهایة » گفته اند این مطلب (ایستادن در مکان مرتفع) اجماعی است . به خاطر امر پیامبر صلی الله علیه و آله به بلال که در حال اذان بر دیوار روند» .

بعد دومین دلیل خود را بر گفتن اذان در مکان بلند چنین می آورند: «لانه ابلغ فی اذان و المناسب لاعتبار المنارة فی المسجد و کراهة علوها علی حائط المسجد مثلا لا ینافی استحباب الاذان فیها» . : «مکان مرتفع، رساتر در اذان و مناسب اعتبار مناره در مسجد است و فرض مکروه بودن بلندی آن از دیوار مسجد (منافاتی با گفتن اذان) در آن ندارد» (6) . در استدلالهای ایشان نکاتی قابل توجه است اول این که می گویند: اذان گفتن در مکان مرتفع مناسب اعتبار مناره در مسجد است . واضح است که منظور ایشان از اعتبار، نه اعتبار عقلایی و یا متشرعه، بلکه منظور اعتبار شرعی و شارع مقدس است و چنین اعتباری در جایی که منعی و یا رادعی شرعی وجود داشته باشد، محلی از اعراب ندارد و مستند فتوای ایشان هم همان روایتی است که فرمود: «لا ترفع المنارة الا مع سطح المسجد» «هیچ گاه مناره را بیشتر از سطح مسجد بالا مبرید» (7) .

بنابراین همین حدیث شریف ضمن اعتبار مناره در مسجد از مناره بلندتر از سطح مسجد منع کرده است . در واقع امام علی علیه السلام ضمن الغای مناره مرتفع فرموده اند: «ترفع المنارة مع سطح المسجد» و مناره هم سطح مسجد را اعتبار نموده اند . اما آن دو حدیثی که ایشان آورده اند، اصلا ربطی به مناره ندارد آن دو حدیث از این قرارند: «ان علی بن ابی طالب علیه السلام بعد ما ورد الکوفة فرای مسجدا قد تشرف قال: کانه بیعة ان المساجد لا تشرف تبنی جما» (8) .

: علی علیه السلام بعد از این که وارد کوفه شدند، مسجدی دیدند که بسیار بلند ساخته شده بود . فرمود: مثل اینکه معبد نصارا است، همانا مساجد، بلند ساخته نمی شوند، بلکه به قدر قامت انسان بنا می شوند . و از ابن عباس نقل می کند: «امرنا ان نبنی المدائن شرفا و المساجد جما» (9) . «امر شده ایم که شهرها را بلند سازیم و مساجد را کوتاه » . بنابراین حدیث درباره چگونگی ساخت خود بنای مسجد وارد شده است و هیچ اشاره ای به مناره در آنها دیده نمی شود و روشن است که معبد نصارا (کلیسا) اصلا مناره ندارند، بلکه خصوصیت بارز آنها که حدیث هم به همین خصوصیت اشاره دارد، بلند و ارتفاع غیر متعارف آنها است .

علل الحاق مناره به مسجد
پس از این که از تاریخ الحاق مناره به مسجد آگاه شدیم، حالا نوبت به بحث اصلی یعنی علت الحاق مناره به مسجد می رسد . به راستی مناره ای که از قرون قبل از اسلام وجود داشت، چرا و به چه دلیل به مساجد اسلامی ملحق شد؟ بالخصوص چنان که از ادله تاریخی برمی آید، این الحاق در زمان خلافت علی علیه السلام صورت گرفته است؟ گفتیم که ابتداء مناره را برای راهنمائی مسافران می ساخته اند و در آن آتشی روشن می کردند که در شب از دور رهنمای مسافران به مقصد باشد، تا به این وسیله مسافران راه را از بی راهه تشخیص دهند .

بنابراین فلسفه وجودی مناره را باید در ارائت طریق به پویندگان راه معرفی کرد . سؤال اصلی این است که چرا و چگونه این وسیله هدایت، به مساجد راه یافته مگر مناره با مسجد چه سنخیتی داشته که در کنار هم و بلکه تا به قلب مساجد راه یافته است؟

بسیاری فلسفه وجودی قرار گفتن مناره در کنار مساجد را اعلام اذان از مکان بلند می دانند و در این باره به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم تمسک کرده اند، اما باید بگوییم این سخن هیچ دلالتی بر لزوم مناره در کنار مساجد ندارد، اگر چنین بود، بی گمان بام مساجد برای این کار کفایت می کرد و فلسفه اذان گفتن در مکان بلند را پاسخگو بود و بر فرض قبول این نظر، چگونه با این فلسفه، وجود جفت مناره های مقارن را که در عالم تشیع معمول و مرسوم است، توجیه نماییم؟ اگر فلسفه وجودی قرار گرفتن مناره در کنار مسجد فقط اعلان اذان از نقطه بلند بود، یک مناره کفایت می کرد و نیازی به وجود مناره دومی نبود، و حال این که می بینیم از قدیم چه در مساجد و چه در مقابر مقدسه اهل بیت علیهم السلام و امامزادگان و چه در سر درب ورودی مدارس دو مناره مقارن و همگون می ساخته اند، و آنچه پذیرش این فلسفه وجودی برای مناره ها را بیش از پیش از نظر دور می دارد، و آن را با مشکل روبه رو می سازد، وجود نگرش و برخورد متفاوت با مناره در عالم تشیع و عالم تسنن است . به این بیان که اهل تسنن در هرکجای عالم از قدیم برخلاف شیعیان مساجد خود را تک مناره ای بنا نموده اند، این نکته ای است که ما را بیشتر به تامل و تعمق وا می دارد که لابد رمزی در کار است که باعث این دو نگرش شده و الا هر دو فرقه، معتقد به گفتن اذان در مکان بلند هستند .

دو مناره نماد، دو وسیله هدایت
مسجد این سمبل منزلگه مقصود و خانه توحید ناگزیر از راهی است که بدان منتهی شود چه هر رهی شایسته منزلگه توحید نیست، رهی باید و راهبری که بتواند رهروان را از توفانها و گردنه های صعب العبور برهاند و به سر منزل مقصود رساند . و این قرآن و عترتند که همصدا و همقدم و دست در دست هم همه مردم را به منزلگه توحید رهنمایند، قرآن و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله همچو دو بال یک پرنده اند .

پرنده با دو بال پرنده است و می تواند که در آسمان لا یتناهی اوج گیرد و به منزلگه مقصود دست یازد و الا با یک بال نه پرنده است و نه رونده . دو مناره یکی در راست و دیگری در چپ مسجد یکی نماد و سمبل اعتقاد به قرآن و دیگری سمبل و نماد اعتقاد به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است که هر دو چراغ راه سالکان منزلگه توحیدند . اما از آنجایی که اهل تسنن، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را راهنمایان طریق توحید نمی دانند و فقط قرآن را راهنمای طریق توحید می دانند، لذا منزلگه توحید (مسجد) را مزین به یک چراغ هدایت می کنند که همانا سمبل و نماد ایمان به کتاب خدا به عنوان تنها راه هدایت به منزلگه سعادت و رستگاری باشد .

در واقع علت قرار گرفتن مناره در کنار مساجد نتیجه دو اعتقاد مختلف است که بعد از پیامبر و بلکه در زمان حیات پیامبر بین پیروان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و دیگران (یعنی پیروان خلفا) رخ داد . دسته اول به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گفتند برای وصول به حقیقت و تداوم اسلام، ایمان به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله لازم است . «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض » و «علی مع القرآن و القران مع علی » (10) . ولی دسته دوم به پیروی از خلیفه دوم می گفتند در وصول به منزلگه مقصود و مراد فقط اعتقاد به قرآن بس است و به چیزی دیگر به نام علی و اولاد او علیهم السلام نیازی نیست «حسبنا کتاب الله » (11) .

بنابراین مناره سمبل و نماد اعتقاد به راهنمایان و راهبران تداوم طریق توحید و وصول به آنند .

حدیث منقول از علی علیه السلام بهترین شاهد بر همین مدعا است چه این که اگر فلسفه وجودی قرار گرفتن مناره در کنار مسجد اذان گفتن از مکان بلند بود، نمی بایست علی علیه السلام دستور تخریب مناره های بلند را صادر کنند و بعد به نحو مؤکد بفرمایند: «هیچ گاه مناره را بلندتر از سطح مسجد مسازید» . و فقها هم بر طبق این حدیث فتوا به کراهت مناره بلندتر از سطح بام مسجد را داده اند (12) .

آیا می توان اثبات کرد که از صدر اسلام مناره مساجد شیعی دوتا بوده است؟ تاریخ در این خصوص ساکت است یعنی آنچه برای ما گزارش کرده است مثلا علی علیه السلام فرمود: مناره مساجد را از سطح مسجد بلندتر نسازید و گزارشهایی از این قبیل . دیگر نقلی که حاکی از این باشد که مساجد جفت مناره ای و یا تک مناره ای بوده اند، در دست نیست . اما از آنجایی که وقتی ما به اطراف خود نگاه می کنیم، می بینیم مساجدی که از قرون گذشته برای ما باقی مانده اند، در عالم تشیع همه جفت مناره ای، و در عالم تسنن همه تک مناره ای بوده اند . بنابراین به دست می آوریم که این رسم از صدر اسلام نشات گرفته است به عبارت دیگر سنت معروف و مشهور این زمان کاشف است از ثابت بودن آن در زمان های قبل .

دو نکته ضروری
دو نکته که در پایان لازم می دانیم به آن اشاره ای کنیم، این است: نکته اول: درباره تشخیص درست پدیده های تاریخی است، یعنی باید قبل از هر مطلبی جنبه اولیه شکل گیری و تکون پدیده ها را کشف کنیم و به این منظور باید اسم اول و واقعی آنها را در طول تاریخ به دست آوریم . مثلا اگر بخواهیم به بررسی تاریخ ایران باستان در کتب اروپائی بپردازیم، باید اولا این نکته را بدانیم که آنها از ایران به اسم «پرس » یا «پرسیا» یاد می کرده اند و همین طور اگر بخواهیم به بررسی تاریخ استان کرمانشاه بپردازیم باید بدانیم که اسم اولیه این استان «دینور» بوده و الا اگر تمام کتب تاریخی را به دنبال این اسمای ثانویه زیر و رو کنیم، به مطلبی دست نخواهیم یافت .

گاه در بررسی تاریخی اسم و صفت را باهم اشتباه می گیریم چون صفت همواره بعد از گذشت ادواری به خاطر عروض موقعیتهای خاص پدید می آید . درباره منازه هم باید اول اسم اولیه و واقعی آن را بدانیم که این استوانه ای که در چپ و راست مسجد قرار دارد، ماذنه است یا گلدسته و یا صومعه؟ اگر به دست نیاوردیم که اسم اولیه و اصلی آن مناره است و اسمای دیگر ثانویه و صفت برای مناره می باشد، همان اشتباهی را مرتکب می شویم که دیگران مرتکب شده اند، چنانکه در این باره گفته اند: فکر این که مؤذن در محل بلندی اذان بگوید، مسلمانان را بر این داشت تا برای مؤذن جایگاه مخصوصی که بلندتر از مسجد باشد، بسازند» (13) .

بعد در ادامه گفته: «ناگفته نماند که ماذنه در آغاز صورت ساده ای داشت و تدریجا تکامل یافت یعنی در اول ماذنه، دیواری بلند یا برج مانند بود ...» (14) .

و حال آن که مناره قبل از ظهور اسلام و حتی قبل از میلاد مسیح علیه السلام هم وجود داشته است، گذشته از آن که ما اصلا چیزی به نام ماذنه در کتب احادیث و سیره و تاریخ نداریم . بلکه بعد از الحاق مناره به مسجد چون در مناره اذان هم می گفتند، به این خاطر به آن ماذنه هم می گفتند اما در هر حال باید بدانیم اسمائی مانند «ماذنه » و «گلدسته » صفاتی هستند که به مناسبتهائی بر مناره اطلاق می شود .

نکته دیگر: درباره تفاوت مناره با برج است . اصولا برج یا مناره در تاریخ دارای دو هویت کاملا متفاوت از هم هستند . برج و مناره از جنبه تاریخی دو پدیده قدیمی هستند که تاریخ، سابقه آنها را به قبل از اسلام برمی گرداند، مناره با برج در شکل و کاربرد هر دو متفاوت هستند . بر بالای برج چند نگهبان و دیدبان برای نگهبانی و حراست قلعه و شهر می ایستادند ولی بر بالای مناره آتشی روشن می کردند تا مسافران راه را در شب گم نکنند .

بر بالای برجها دیوارکی همراه با بریدگی هایی برای نگهبانان و دیدبانان وجود داشت برخلاف مناره که چنین نبود . برجها را بدون سایبان می ساختند ولی در بالای مناره برای حفاظت آتش از برف و باران سایبانی می ساختند . چون غرض از ساخت برج نگهبانی بود، لذا آن را به شکل اسطوانه ای با قطر بزرگ می ساختند ولی مناره را اسطوانه ای با قطر کوچک و بلند می ساختند . و کلا هویت شکلی برج و مناره را می شود با تاج آنها مشخص نمود . کلا هویت کاربردی مناره را می شود در ارائت الطریق و برج را در مراقبت و حراست معرفی کرد . بنابراین، این سخن که مسلمانان مناره را از روی شکل برج قلعه ها و شهرها ساختند، درست به نظر نمی رسد .

پی نوشت قسمت دوم :

1) کورت فریشلر، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات جاویدان، 1369، ص 547 .

2) علی اکبر غفاری، تعلیقات بر تهذیب الاحکام شیخ طوسی، چاپ مکتبة الصدوق، ج 2، ص کتاب الصلاة، باب اذان و اقامه، ص 307، ذیل حدیث 1134 .

3) علی اکبر غفاری، همان، ج 2، ص 63، ذیل حدیث .

4) مجله مسجد، شماره پانزدهم، مرداد و شهریور 1373، ص 51 . مقریزی بنای نخستین مناره را به معاویه نسبت داده است که آن را به تقلید از برجهای کلیساهای دمشق ساخته بود (تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر بن محمد معروف به مقریزی، الخطط المقریزیه، المساة بالمواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 3، منشورات دارالعرفاء لبنان، ص 191 . ارنست کونل نوشته است: «احمتال می رود که مسلمانان آن را به تقلید از برجهای آژیر بابل یا روم ساخته باشند (پروفسور ارنست کونل، هنر اسلامی، ترجمه مهندس هوشنگ طاهری، انتشارات توس، چاپ سوم، 1368، ص 13) .

5) علی اکبر غفاری، تعلیقات بر تهذیب الاحکام، مکتبة الصدوق، ج 2، کتاب صلاة، ص 63، حدیث 206 .

6) محمد حسن، معروف به محقق نجفی، جواهرالکلام، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش، ج 9، مقدمه هفتم در اذان و اقامه، ص 62 .

7) محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 239 ح 722، تهذیب الاحکام، مکتبة الصدوق، ج 3، باب 13، ص 282، ح 710 .

8) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 236 - تهذیب الاحکام، ج 2، ص 307، مکتبة الصدوق - تعلیقات غفاری، ذیل حدیث 1134 .

9) تهذیب الاحکام، مکتبة الصدوق، ج 2، ص 63 - تعلیقات غفاری، ذیل حدیث 206، به نقل از «النهایة » .

10) المولی حیدر علی بن محمد الشروانی، ما روته العامة من مناقب اهل البیت علیهم السلام، مطبعة المنشورات الاسلامیة، شوال 1414ه، تحقیق محمد حسون صفی، ص 174 - 168 .

11) کنزالعمال، ج 3، ص 138، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20 به نقل از المراجعات شرف الدین عاملی، ص 242، مطبوعات النجاح بالقاهرة، چاپ بیستم، 1399ه - 1979م .

12) محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش، ج 9، ص 62، مقدمه هفتم در اذان و اقامه .

13) مجله مسجد، ص 81، شماره 15، مرداد و شهریور 73 .

14) همان .