من چیز تعیین میکنم ! من توی دهن چیز میزنم !
بنا به گزارش خبر گزاری رسمی انتخابات در ایران ، امروز آقای مهندس میر حسین موسوی بعد از اعلام رسمی عدم پذیرش نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در سخنرانی شدیدالحن خود نسبت به اوضاع نابسامان مملکتی، در اجتماع میلیونی طرفدارانش در شهر تهران گفت: من چیز تعیین می کنم، من به پشتیبانی از آمریکا ، دولت چیز می کنم ، من توی دهن این ملت می زنم، من به حمایت آقای رفسنجانی و آقای خاتمی که مرا قبول دارند چیز تعیین می کنم !!! لازم به ذکر است آقای کروبی که رساله عملیه اش را ویرایش نموده و به زودی منتشر خواهد نمود در پایان سخنان کوبنده آقای موسوی با صدای بلند فریاد زد خوشم آمد به هوشت !!! که این عکس العمل ایشان با فریاد تکبیر هواداران مورد تشویق قرار گرفت . خبرهای تکمیلی متعاقبا به اطلاع عموم ملت شهید پرور خواهد رسید
آنان که به زعم خود عزیزت کردند با حقه ی خویش زیر میزت کردند
گفتند رئیس مملکت خواهی شد ای میرحسین آه چـــــیزت کردنـد
مهمترین دلیل رای نیاوردن موسوی این بود که شهرهای کوچک و روستاها را فراموش کرده بود. حتی حامیان ایشان هم هرگز در سالهای حکومت خود پا به شهر های کوچک نگذاشته بودن تا مشکلات مردم را ببینند. اقای رضایی به دکتر احمدی نژاد در مناظره گفت چرا شما برای کشیدن یک جوی آب به میان مردم میرید و هیات دولت را أنجا می برید؟اين خجالت آور است! در حالیکه مسئله کشیدن جوی آب نیست . بلکه بودن در بین مردم و اهمیت دادن به نیاز آنها و ارزش گذاشتن با شان همه مردم ایران به اندازه شهروندان تهران است. حتي همه كساني كه در خارج از ایران هستند متوجه شده اند در این چهار سال کارهای خوب آقای احمدی نژاد و شجاعت سیاسی ایشان تیتر همه روزنامه ها ی خارجی است . امروز یکی از روزنامه های عربی تحلیلی در مورد رای آوردن احمدی نژاد با این حجم بالا و بی سابقه داده بود و تیتر خود را با خط سیاه درشت نوشته بود " احمدی نژاد یک رجل سیاسی برخاسته از متن مردم و ساده زیست و طرفدار فقراست و خود نیز تنها 250 دلار در ماه حقوق می گیرد.
" حالا اگر مردم دیگر کشورها این را درک کرده باشند که ارزشهای یک فرد به عنوان رئیس جمهور چیست فکر می کنید مردم فقیر و روستائیان و کسانی که از نزدیک خدمات احمدی نژاد را دیده اند و ساده زیستی او را لمس کرده اند و حق رای دارند آیا این موضوع را درک نمی کنند؟ این خیل عظیم به چه کسی رای می دهند؟ لذا می توان به راحتی پاسخ داد که چرا تبلیغات رنگین و رنگ سبز و ماشینهای فلان مدل و حتی آزادیهای کاذب و رقص و پایکوبی و شبکه های ماهواره ای نتوانست در رای ملت ایران تاثیر بگذارد. مردم ما دارای شعور سیاسی خیلی بیشتر از سران آمریکا و اروپا و طراحان انقلابهای رنگین هستند. آنها هنوز ملت ایران را درک نکرده اند . شاید موسوی در تهران رای بیشتر داشت و دلیل آنهم تبلیغات زیاد و نحوه زندگی مردم تهران است یعنی دسترسی به اینترنت و ماهواره و تاثیر تبلیغات غربی ولی قضيه در شهرستانها به گونه ای دیگر رقم خورد.
از همه مهمتر مناظرات چهار کاندیدا که بیشتر مرد ایران توانستند آن را مشاهده کنند و بر اساس آن تصمیم خود را در باره رای دادن به کاندیدای خود بگیرند. و لذا عادلانه ترین تبلیغات به نظر می رسد همین مناظرات بود که هویت و برنامه و شخصیت کاندیداها را فارغ از هر گونه رنگ و تبلیغاتی فاش می ساخت و ابتکار جالبی در حیات سیاسی و انتخاباتی ایران بود. حالا آقایان ناراحتند که چرا رای نیاوردند خوب باید به خود رجوع کنند.چرا علت را در خارج از خود می بینید. نکته دیگر اینکه آقای خاتمی در دور دوم انتخاب خود بسیار کمتر از دور اول رای داشت و همینطور قبل از آن اقای رفسنجانی نیز به همین شکل وبرای اولین بار در تاریخ انقلاب بود که یک کاندیدا بعد از 4 سال توانست رای خود را به هفت میلیون رای بیشتر و مشارکت سیاسی مردم را به 85 درصد برساند و دلیل آن نیز تبلیغات سبز یک کاندیدا و يا تشویق شبکه های غربی نبود بلکه خدمات بارز و برجسته و پیشرفتهای کشور در سایه شدید ترین تهدیدات امنیتی و محاصره شدید اقتصادی بود که مردم را متوجه کرد اگر کسی بخواهد واقعا به ایران خدمت کند نیاز به رفتن به دامان غرب و رابطه کذایی داشتن با آمریکا و غرب نیست . احمدی نژاد نشان داد با دست خالی و بدون کمک غرب هم می توان ماهواره به فضا فرستاد . می توان با پشتوانه ملت بر حقوق مسلم آنها تکیه و اصرار کرد .
می توان به انرژی هسته ای بدون نیاز به غرب و تحت تحریمهای اقتصادی و تهدید های امنیتی دست یافت . مهم این است که مردم خود را باور داشته باشیم و به انها اعتماد کنیم و از آنها حمایت بخواهیم . مهم این است که در چهار سال خدمت به ملت به جای رنگ کردن ریش و پشم و سخنان بی مصرف و رویای گفتگوی تمدنها که امریکا با حمله به عراق و افغانستان به آن پاسخ داد و اسرائیل با حمله به لبنان و ویران کردن لبنان و غزه آن را به سخره گرفت ، و به جای خنده و قهقهه با دخترکان مینی ژوپ پوشیده و دست دادن و فشردن بازوی آنان ، آستین بالازده و گفتگو با مردم خود را أغاز کنیم ، بوسه بر دست پیرمردان و پیرزنان میهن بزنیم که جوانانی اینچنین را تربیت کردند و از ملت بخواهیم بیست میلیون نامه بنویسند و به آنها بهاء بدهیم . دستان پیرمردان کشاورز و جوانان مبتکر را بوسه بزنیم و آنها را به ساختن ایرانی آباد تشویق نماییم. از حقوق آنها دفاع کنیم و در اجرای عدالت اجتماعی کوشش کنیم. مهم این است که انقلاب را از آن خود ندانیم بلکه خود را ذوب در انقلاب و مردم ببینیم . بدانیم که همه مردم ایران چه از نسل انقلاب و چه بعد از آن بطور مساوی در این مملکت حقوق دارند و باور کنیم که همه ملت ایران آقا زاده هستند و نه فقط یک عده خاص . اگر چنین کردیم و اگر رئیس جمهور چنین کرد تازه باید تعجب کرد که چرا وی 46 میلیون رای و صد در صد مشارکت در انتخابات را شاهد نبوده، نه اینکه در نتایج آرای مردم فهیم و با درک سیاسی بالا شک نماییم .
آنچه دنیا را مبهوت کرده نه فقط رای بالای آقای دکتر احمدی نژاد بلکه علاقه مردم ایران پس از گذشت سی سال از انقلاب به مشارکت در سرنوشت خود است و این موضوعی بی نظیر در این دوره است که حتی در انتخابات آمریکا با ادعای وجود دموکراسی مطلق کمتر از 55 درصد مردم در تعیین رئیس جمهورشان مشارکت کردند و اینکه در ایران پس از سی سال محاصره و سخت ترین تحریمهای اقتصادی و تجاری در طی چهار سال گذشته به این همه موفقیت در زمینه های گوناگون رسیده و تهدید های دشمنان را خنثی کردیم بطوریکه بجای تهدید به حمله ، اکنون دست کمک و یاری به سوی ایران دراز کرده اند . اینکه مردم نه تنها از تحریمها و تهدیدها نترسیده بلکه با قوت و عزت و سربلندی در ساخت کشور خود تلاش دارند ، این امر پشت دشمنان را به لرزه در آورده بطوریکه رژیم صهیونیستی اعلام می کند که هیچ امیدی به براندازی نظام ایران نیست . لذا دشمنان ما در داخل و خارج سعی دارند این تجربه شیرین را به کام ملت ما تلخ کنند و اتحاد و شور آنها را برای ساخت آینده ، به ناامیدی و یاس و سرخوردگی مبدل سازند و ایران یکپارچه و متحد را با این بازیهای کثیف به دامان یک جنگ داخلی خونین کشانده و به دنبال آن همانند کشورهای آسیای میانه آن را به اقوام و مناطق کوچک تقسیم نمایند تا دیگر چیزی از ابهت و شکوه ایران باقی نماند .
مدتهاست که مراکز تحقیقاتی غربی و خصوصا امریکایی و اسرائیلی به این نتیجه رسیده اند که مشکل غرب با ایران نه بمب هسته ای است و نه برنامه صلح آمیز هسته ای بلکه مشکل در پیشرفت علمی و تکنولوژی سریع ایران بدون تکیه بر غرب است و این موضوعی است که برای غرب قابل قبول نبوده و موجب شده کشورهای دیگر منطقه و ملتهای خفته آنها را بیدار ساخته و آنها را وادار کند که از خود بپرسند چرا ایران با این همه فشار و تحریم توانست در مقابل غرب بایستد و روز به روز پیشرفت کند و چرا ما نمی توانیم؟ این سوال و پاسخ آگاهانه به آن مساوی با پایان استعمار غرب در منطقه خاورمیانه و جهان سوم است و همین موضوع باعث شده که طراحان انقلابهای رنگین و آشوب و اغتشاش انتخابات ریاست جمهوری را فرصتی برای ضربه زدن به ایران در حال توسعه تبدیل نمایند و نقشه های شوم خود را از این نقطه برای ضربه زدن و تفکیک و تفتیت ایران آغاز نمایند. بدون شک حمله نظامی به ایران و تفکیک آن به شیوه عراق از قبل از سال 2000 در دستور کار غرب و آمریکا و اسرائیل بوده است اما با گذشت این نه سال و دو جنگ فرسایشی در عراق و افغانستان و مشکلات اقتصادی پیش روی جهان و امریکا ، این نقشه بجای حمله نظامی و هزینه کردن از جان سربازان امریکایی و انگلیسی به نقشه انقلابهای داخلی و آشوب از داخل و انفجار مدنی تبدیل شده .
آیا جناب آقای موسوی و حامیانش این را درک می کنند ؟ آیا فائزه هاشمی و دیگر اقوامش می داند آب به آسیاب چه کسی می ریزد؟ آیا جوانانی که در این آشوبها به اموال عمومی خسارت زده و میلیونها ریال را که باید صرف سازندگی کشور گردد با یک شعله آتش به دود تبدیل می کنند این را درک می کنند؟ به قول رهبر معظم انقلاب اینها دو دسته اند ، یا بسیار غافلند و یا خائن به ملت که متاسفانه هر دوی این گروه را امروزه می توان در این آشوبها و اغتشاشات یافت. سران و طراحان آن خائنان به ملت و پیروان آنان همان غافلانند . امید است تا دیر نشده مردم هشیار و آگاه ایران توطئه های خطرناک دشمن را که از سالها قبل تهیه و تدارک دیده شده خنثی نمایند.
خوب است این نکته را هم اضافه کنیم که آقای موسوی بادرج مطلبی با عنوان رحلت یا وفات حضرت زهرا در روزنامه هایش و یا صلوات ناقص فرستادن (صلی الله علیه و سلم !) که به مذاق هموطنان اهل سنت خوش بود توانست رای هموطنان سنی را به خصوص در سیستان و بلوچستان به سمت خودش جلب کند ولی فکر این را نمیکرد که ایران یک کشور محب اهل بیت هست و اغلب مردم روی قضیه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و ذکر صلوات خیلی حساسند و طبیعتا رای خیلی ها را روی همین قضیه از دست داد
آقای محمودی، دانشجوی رشته ی ریاضی و علوم کامپیوتر، دانشگاه صنعتی شریف مطلب جالبی ارسال کرده اند که بد نیست شما هم کمی روی آن تامل کنید
مهندس موسوي در اولين بيانيه خود بعد از انتخابات ادعا كردند كه در انتخابات تقلب شده است. طبيعي است كه ايشان در اين بيانيه به مهم ترين دلايل خود براي اثبات اين ادعا اشاره كرده باشند؛ عبارت بسيار مهمي در اوايل اين نامه اين است:
"مردمي كه در صف هاي طولاني اخذ رأي شاهد تركيب آرا بودند و خود مي دانند كه به چه كسي رأي داده اند، با حيرت تمام به شعبده بازي دست اندركاران انتخابات و صدا و سيما نگاه مي كنند ".
پي آمد اين اعتراض، شورش هايي در سطح كشور است كه نمي توان اثرات منفي آن را ناديده گرفت.
ما، تعدادي از اساتيد و دانش جويان دانش گاه صنعتي شريف با ديدن وضعيت ناگوار موجود وظيفه خود مي دانيم كه با نقد و بررسي علمي مباحث موجود از جمله اين بيانيه كليدي دست كم جامعه تحصيلكرده ايران را از آن چه رخ داده است آگاه تر كنيم.
سبزها چه چيزهايي را مشاهده كرده اند؟
به طور خلاصه مردم در اين روزها شاهد افرادي بودند كه با لباس يا پارچه سبز طرف داري خود را از مهندس موسوي نشان مي دادند. خودروهايي را ديدند كه مزين به روبان سبز و تبليغات بودند. در گفت وگوها و تماس هاي تلفني رأي ديگران را جويا مي شدند و در نهايت در هنگام رأي دادن نظر اطرافيان خود را جويا مي شدند يا ميشنيدند.
در ادامه نشان مي دهيم چنين مشاهداتي تصوري بسيار اغراق شده از درصد طر فداران مهندس موسوي به وجود آورده است.
همه اطرافيان من مانند من سبزند!
اين مشاهده که می توان آن را مشاهده منطقهای ناميد يکی از اشتباهات معروف در آمارگيری است. واقعيت اين است که در بسياری از مسايل از جمله عقايد دينی و آرای سياسی بين افراد "نزدیک به هم" شبهات آماری قابل توجه وجود دارد.
در مورد موضوع مورد بحث کم و بيش بر همگان روشن است که وضعيت اقتصادی و اجتماعی يک نفر ارتباطی جدی با نظر سياسی او دارد؛ فردی که در شمال تهران، مثلاً در قيطريه، زندگی میکند به احتمال زياد از نظر رأی سياسی به يک هممحله ای خود شبيهتر است تا به کسی که در جنوب تهران، مثلاً در ميدان خراسان، زندگی میکند. دو نفر که با هم دوست هستند به احتمال زياد در عقايد سياسی هم به هم شبيه تر هستند تا دو نفر که با هم ارتباطی ندارند.
مثال زير نشان میدهد که مشاهده منطقهای تا چه حد گم راه کننده است. شکل زير جامعه ای صد و ده نفره را نشان می دهد که دقيقاً نيمی از آ نها سبز هستند.
اکنون فرض کنيد هر فرد سبز بگويد که از بين خود و اطرافيانش (که معمولاً روی هم ٩ نفرند) چند درصد سبز هستند و ميانگين اعداد را به عنوان درصد سبزها محاسبه کنيم:
يعنی اين نوع مشاهده منجر به خطايی ۲۲ درصدی شده است! آيا مهندس موسوی و مشاورانش از اين موضوع غافل بودهاند؟!
ما با لباس ها و روبان های سبز، وجود خودمان را ثابت کرديم!بايد به اين نکته توجه کرد که در اين مورد علاوه بر ايراد مشاهده منطقهای، که در بالا ذکر شد، ايراد ديگری هم وجود دارد و آن پيشگامی سبزها و سازماندهی شدن آنها است؛ سبزها به دليل دستور گرفتن از ليدرهای خود در استفاده از اين نماد بسيار مصرتر بودند در حالی که کسی که هفتهها سبز پوشيده و کسی که بدون هيچ تظاهری به دکتر احمدینژاد رأی داده هر دو فقط يک رأی دارند. البته خيلیها هم که سبز بودند هنوز به سن قانونی برای رأی دادن نرسيده بودند.
هر خودرو يک ستاد: من خودم ديدم که اکثر خودروها مثل من روبان سبز داشتند!اولاً اين هم باز يک مشاهده منطقهای است؛ آيا شهروندان شمال تهران بي شتر در شمال تهران تردد میکنند يا در محلههای جنوبی؟ جواب روشن است. ثانياً پيش گامی سبزها اين مشاهده را هم به نفع افزايش ظاهری درصد سبزها مخدوش میکند. ثالثاً آيا به اين فکر کرده ايد که هر شهروند با توجه به وضعيت مالی خود به طور متوسط چند خودرو دارد؟ در خانواده های ثروت مند، غير از کودکان، هر فرد يک خودروی شخصی دارد و برعکس يک خانواده فقير، با وجود جمعيت بيشتر، حداکثر يک خودرو دارد. با توجه به اين که به طور آماری گرايش خانواده های ثروتمند به مهندس موسوی بيشتر از گرايش خانواده های فقير به ايشان است مشاهده ماشين ها ما را گمراه می کند.
فرض کنيد در جامعه ۵۰ درصد سبز باشند. اگر به طور ميانگين هر دو نفر سبز يک خودرو و هر چهار نفر غيرسبز يک خودرو داشته باشند چه چيزی در سطح خيابان خواهيم ديد؟ هر ۱۰۰ نفر سبز ۵۰ خودرو و هر ۱۰۰ نفر غيرسبز ۲۵ خودرو دارند و در نتيجه ۶۶ درصد خودروها سبز هستند. اين يعنی خطايی ۱۶ درصدی به نفع سبزها!
نکته ديگر ساعاتی است که يک خودرو در خيابان حرکت میکند. بسياری از خودروهای سبز برای اينکه تبليغات کنند علاوه بر ساعاتی که بهطور طبيعی در خيابان هستند ساعاتی را هم اضافه کاری میکردند! اگر فرض کنيم به يک ماشين سبز تبليغی به طور ميانگين دو برابر حالت عادی خيابانگردی کند خطا شديدتر خواهد شد: ۱۰۰ خودروی سبز در مقابل ۲۵ خودروی غيرسبز و اين يعنی سبزها در خيابان به نظر ۸۰ درصد میرسند. ۳۰ درصد خطا! آيا مهندس موسوی و مشاورانش از اين موضوع غافل بود هاند؟!
هر کس به پنج نفر تلفن بزند: من به خيلی ها زنگ زدم، همه مثل من سبز بودنداين عمل کرد تبليغاتی که با ايده گرفتن از شبکههای هرمی طراحی شده بود از دو جهت موجب تصور نادرست از درصد طرفداران مهندس موسوی شد. اولاً تبليغ کننده ها به دوستان خود زنگ میزنند و اين بسيار طبيعی است که رأی دو دوست شبيه هم باشد. ثانياً کسانی که با تلفن توجيه میشدند بارها و بارها به آن ها تلفن میشد و به آ نها اين طور القاء میشد که اکثريت جامعه طرفدار مهندس موسوی هستند.
اعتراض و فشار روانی به اقليت موضعی: ما که نديديم کسی بخواهد به احمدی نژاد رأی بدهدطرفداران مهندس موسوی معترضان به وضع موجود هستند و طرفدارن دکتر احمدینژاد مدافع نسبی ادامه وضع موجود. از نظر جامعه شناسان و کسانی که تجربههای اجتماعی دارند روشن است که بيان نارضايتی يک فرد معترض چندين برابر بيان رضايت يک فرد راضی است. به عنوان مثال کسی که در ادارهای با برخوردی ناشايست مواجه شده است به احتمال زياد اين موضوع را به ديگران منعکس میکند ولی کسی که کارش بهطور عادی انجام شده است عموماً در اين مورد با کسی صحبت نمیکند. همين وضعيت باعث شد که طرفدارن مهندس موسوی در استفاده از نمادهای رنگی و تبليغات کلامی چندين برابر طرفدارن دکتر احمدینژاد ابراز وجود کنند. از طرف ديگر در بين گروههايی که اکثريت طرفدار يک نامزد خاص هستند فشار روانی موجب می شود فرد مخالف از بيان عقيده خود صرف نظر کند.
پرسيدن نظرات افراد در حوزه اخذ رأی: من با هر کسی در صف صحبت کردم مثل من فکر می کرد
واضح است که افراد معمولاً در حوز های که به محل زندگیشان نزديک است رأی میدهند. اگر شهروند ساکن نياوران سری به حوزه ای در ميدان شوش بزند خواهد ديد که اکثر رأی دهندگان خلاف او فکر میکنند. مثال ساده زير نشان میدهد که مشاهدات سبزها در حوزه ها تا چه حد موجب تصور اشتباه و اغراقآميز از درصد طرفدارن مهندس موسوی شده است. هر کدام از يازده ستون زير يک حوزه اخذ رأی است. در حوزه سمت راست هر ۱۰ نفر سبز هستند. در حوزه بعد ۹ نفر سبز هستند و به همين ترتيب در آخرين حوزه کسی سبز نيست. پس ۵۰ درصد سبز هستند.
اکنون فرض کنيد مبنای ما برای محاسبه درصد سبزها گزارش دقيق سبزها باشد. در حوزه اول ۱۰ نفر گزارش میدهند ۱۰۰ درصد. در حوزه دوم ۹ نفر گزارش میدهند ۹۰ درصد و الی آخر. نتيجه با محاسبه ساده زير به دست میآيد.
جواب ۲۰ درصد بيش تر از مقدار واقعی است. آيا مهندس موسوی و مشاورانش از اين موضوع غافل بوده اند؟!
به هر حل وزارت کشور هم معترف است که در تهران اکثريت با ما سبزهاست!
بله، اين درست است البته نه يک اکثريت نزديک به مطلق بلکه اکثريتی نزديک به ۵۲ درصد و به دکتر احمدی نژاد هم حدود ۴۳ درصد از مردم شهر تهران رأی دادهاند. جدا از اين حتی اگر فرض کنيم تمام مردم تهران طر فدار مهندس موسوی باشند، اين انتخابات رياست جمهوری بود نه انتخابات شهرداری تهران! طرف داران مردم سالاری میبايست رأی اکثريت مردم ايران را بر رأی شخصی خود و يا رأی به همشهريان خود مقدم بدارند.
آيا واقعاً ممکن است نظر اکثريت مردم خلاف نظر ما سبزها باشد؟!
دکتر احمدی نژاد در دفاع از عمل کرد دولت خود معمولاً به خدمات دولت در روستاها و شهرهای کوچک استناد میکند و کم تر از در مورد خدماتش در تهران میگويد. آيا ممکن نيست اين حرف ها تا حدی راست باشند؟ آيا تمايل بالا به ايشان در روستاها و شهرهای کوچک شاهدی بر درستی اين ادعا نيست؟ آيا ممکن نيست نظرات انتقادی دکتر احمدی نژاد در مورد برخی رجال سياسی کشور، صرف نظر از صحت يا سقم آنها، موجب افزايش آرای ايشان شده باشد؟ آيا اصولاً تعميم نظر ساکنين شهر تهران به نقاط ديگر کشور از نظر علمی درست است؟ آيا می دانيد جمعيت مردم کلان شهرها تنها در حدود ۲۳ درصد کل جمعيت کشور است و مشارکت آن ها در انتخابات به مراتب از روستاها و شهرهای کوچک کم تر است؟ آيا وقتی دليل مطرح شده در بيانيه مهندس موسوی خطاب به مردم، اين ايرادات را دارد نبايد احتمال بدهيم که مشکلات موجود در انتخابات در حدی نباشد که نتيجه آن را تغيير دهد؟
البته واضح است که مطالب بيانشده ثابت نمیکند که روند انتخابات سالم بوده است، ولی آيا بهتر نيست که نامزدهای معترض کار را تنها از مسير قانونی پیگيری کنند و از حق خود برای شمارش مجدد آرا و ملاحظه تک تک تعرفه ها استفاده کنند و رأی دهندگان در انتظار اثبات يا رد اين مطالب صبر کنند؟ به ياد بياوريم که يکی از مهم ترين شعارهای مهندس موسوی اين بود: « بازگشت امور به مسير قانون »